پژوهش حاضر با هدف مطالعه پیش آیند ها و پیامدهای بی رغبتی مردان به خدمات مشاوره انجام شد. این پژوهش به لحاظ روش، کیفی و از نوع نظریه زمینه ای می باشد و در تحلیل داده ها از مدل سیستماتیک اشتراوس و کوربین بهره گرفته شده است. جامعه مورد مطالعه، مردان ساکن شهر تهران بودند که به شیوه هدفمند و در دسترس انتخاب شدند و ملاک های ورود به مطالعه را دارا بوده و رضایت به شرکت در پژوهش داشتند. ابزار مورد استفاده، مصاحبه عمیق نیمه ساختار یافته بود. تنظیم و تحلیل داده ها به شیوه کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. نتایج نشان دادند که شرایط علی شکل دهنده بی رغبتی مردان به خدمات مشاوره: دلسردی نسبت به حل مشکلات، بی نیازی از دریافت مشاوره، فهم غلط از روند مشاوره، روحیه تقابلی و تعارض، عدم اشراف و جامعیت مشاور، ناکارآمدی و عدم اثربخشی مشاور، بدبینی و بی اعتمادی به مشاور و بی توجهی مشاور به بافت فرهنگی- بومی بود. شرایط زمینه ای عبارت بودند از: فقدان مشاوره در سبک زندگی، یکسان انگاری مشاوره و واسطهگری، ضعف معنوی- اخلاقی مراجعین و شرایط مداخله گر در شکل گیری این پدیده: ننگ اجتماعی و خود- ننگ، سوگیری های جنسیتی، مشاوره، علمی عاریه ای و غیر اصیل و بازدارنده های اقتصادی بودند. راهبردهای اتخاذ شده توسط مردان عبارت بودند از: خوددرمانی و مشورت گری غیر تخصصی و در نهایت، پیامدهای حاصل از اتخاذ این راهبردها و عدم رجوع به مشاور، تبعات منفی درون فردی و بین فردی مانند احساس درماندگی، افزایش خشم، رنجش خود و دیگران و افزایش تعارضات زناشویی بود